به نام خدای برهان های اصیل
قبل از هر چیز توجه:هدف بنده از نوشتن این وبلاگ اینه که اطلاعات افراد قبل و بعد از مطالعه و صرف وقت در این وبلاگ تفاوت بکنه ، اگر اینطور نبود خواهشا اعتراضتون رو در جهت ارتقا وبلاگ بفرمایید تا بیش از این وقت خودم و شما رو تلف نکنم
درمان سرطان توسط دانشمندی مسلمان
شاید اسم ابن راوندی به گوشون خرده باشه...
ابولحسن احمدبن یحیی بن اسحاق اهل راوند بین کاشان و اصفهان بوده...
و در زمان نوزده تا بیست سالگی تمامی علوم زمانش و فراگرفته بود و به نوعی با توجه به هوش بالاش دانشمند مطرحی هم بود....
کتابهای" الابتدا و الاعاده " و همچنین" الاسماء و الاحکام" از نوشته های اون بود که نشون می داد یه مسلمون متعصبه ....اما بعدا کتابهایی نوشت که نه فقط در انها به فروع دین اسلام حمله ور گردید بلکه اصول دین و هم مورد حمله قرار داد. مثلا می گفت صفات خدا از ذات خدا جدا هستند و ....از این قبیل تردید ها...
یادم رفت بگم که حدودا پنجاه سال بعد از امام جعفر صادق (ع) به دنیا اومد و شاگردای دو سه نسل بعد از امام جوابای اون رو می دادند و یه سری مسایل هم در زندگیش ایجاد شد که بحث اصلیه ما نیست و در اخر گویا بازم به راه اولیش یعنی تشیع برگشت و از ارادتمندا و شاگردای با فاصله ی حضرت امام صادق(ع) شد.
ابن راوندی در طب و علوم ریاضی تبحر عجیبی داشت..
اولین نظریه ی جالبش این بود(جالبه در 11.5 قرن پیش):
بدن ما در تمام عمر از دشمنانی احاطه شده که قصد دارند مارا معدوم نمایند اما در داخل بدن ما چیزهایی(امروزه بهشون می گن انتی بادی) بوجود می اید که آن دشمنان را دفع می کند و نمی گذارد بر ما چیره شوند.
جالب اینه که بعد از این همه سال در سال 1950 به این مهم دست پیدا کردن. چرا که تا اون زمان فقط خیال می کردن گلوبول های سفید در خون موجود است و از وجود اون محافظا که امروزه بهشون می گن " آنتی بادی" بی خبر بودن.
نظریه ی ابن راوندی برای مداوای بیماری های لاعلاج مانند سرطان
نظریه ی دیگر ابن راوندی :
"اگر کسی مبتلا به بیماری لا علاجی باشد و پزشک نتواند او را با دارو معالجه نماید بایستی در صدد براید که بیماری جدیدی در او بوجود اورد و با این کار بیماری اول مداوا می شود و بیمار از مرگ نجات می یابد و بعد از مععالجه ی بیماری اول پژشک بیماری دوم را معالجه می کند"
جالب تر اینکه این نظریه بلا استفاده بود تا اینکه دانشمندا ونستند میکروب رو کشف کنند.
و سپس " ویلیام کالی" دکتر امریکایی از نظرات ابن راوندی استفاده کرد و در اواخر قرن نوزدهم با وارد کردن میکروب در بدن مبتلایان به سرطان به تدریج نسج های سرطانی رو در بدن بیمار از بین ببرد و بعد بیماری دوم رو درمان بکنه. و با این عمل تونست حدود 200 نفر رو از مرگ حتمی یا خارج کنه و یا مرگشون رو به عقب بندازه.
در حال حاضر هم امروزه دکتر رابرت آلن گود امریکایی و شاگرداشون بر اساس نظریه ی ابن راوندی بیماران سرطانی رو درمان می کنن...به این صورت که ابتدا برای مداوا مرض سل رو تولید می کنند بعد به بدن بیمار وارد می کنند و بعد بیماری سرطان از بین می ره و بیماری دوم یعنی سل هم چون قابل علاجه معالجه می شه و به این ترتیب بیمار از مرگ نجات پیدا می کنه...
اطلاعات اضافی (اگر حوصله داشتید بخونید ولی خوندنش توصیه می شه )
مکانیزم درمان سرطان
ببینید به قول یه دکتر خدا بیامرزی به نام دکتر گود اگر انتی بادی محافظ در بدن نبود همه سرطان میگیرفتن...
در ادامه می گه هرکسی که سرطان داره انتی بادی در بدنش به مقدار کافی تولید نمی شه و اگر بشه کاری کرد که انتی بادی تولید بشه سرطان هم درمان می شه ....یعنی با ایجاد و نفوذ بیماری دوم بدن هوشمند ما با ورود بیماری مکانیزم دفاعی بدن فعال می شه بعد انتی بادی تولید می شه و این انتی بادی ها درجهت از بین بردن بیماری ها عمل می کنند و نسج های سرطانی رو تا حد زیادی از بین می برن....
خب اینم یکی دیگه از شاهکارای علمی حضرت و شاگرداشون که چطوری از علم روز جلو بودن و تولید علم می کردن...
به رسم وفای به عهد
ما از عقل می گوییم ...حرف دل باشد برای بعد
یا زهرا ام العباس(ع)
به نام خداوند برهانهای اصیل
با سلام...
قبل التحریر:
روز عجیبیه ، واقعا یک لحظه می شه فکر کنید؟؟؟ فقط یک لحظه....خب یک لحظتون تموم شد.
چنین روزی کسی به دنیا اومد که سرنوشت عالم رو تعیین می کنه!!
یک ابر مرد ...
از موقعی که به قول بچه های مهندسی عمران فونداسیون دین بنا شد ، در جای جای اون یک جهش به چشم می خورد، اون هم نام مبارک حضرت حجت بن الحسن العسگری (عج)...
فلذا ..
اولا بنده این روز عجیب و واقعا فوق العاده رو خدمت خود حضرت و بعدم خدمت شما تبریک می گم.
ثانیا می خوام از یک دیدگاه دیگه مطلبی رو بنویسم ،
اصل التحریر:
حکومت جهانی(انترناسیونالیسم) و انقلاب مهدی(عج)
بسیاری از اندیشمندان و تئوریسین ها به ناچاار عقلی رسیدن به این مطلب که ، سرنوشت عالم در نهایت به دو راهی زیر می رسه:
- تشکیل حکومت واحد جهانی
- ادامه وضع فعلی و نابودی تدریجی
اساسا ظهور اندیشه ی انترناسونالیسم هم خودش دلیلیه بر اینکه جهان به این نیاز رسیده.
از کی؟
می شه گفت از بعد از جنگ جهانی اول و دوم که آمار وحشتناکی از از بین رفتن انسانها به جا گذاشت.(در هر کدام بالای 40 میلیون کشته و معلول و مفقود)
درواقع می شه گفت این جنگها عملا این نکته رو ثابت کردند که وجود مرزهای اعتباری و مصنوعی میان ملتها عامل جنگ و خونریزی و بد بختی هستند.
جملاتی از دو سر شناس علمی
انیشتین می گوید: یا باید حکومت جهانی با کنترل بین المللی انرژی تشکیل شود و یا باید ملتهای جداگانه به همین نحو باقی بمانند و منجر به انهدام بشریت شوند.
برتراند راسل ( که البته نظریات روانشناختی و جامعه شناختیش رو قبول ندارم) هم در این مورد می گه:
چون هم اکنون خرابی جنگ بیش از قرون قبل شده ، یا باید جکومت واحد جهانی را بپذیریم و یا به عهد بربریت برگشته و به نابودی نژآد بیاندیشیم.
توضیح اضافات یا جمله معترضه :
حالا ای کاش آقای برتراند بودند می دیدند که هم وطنان و هم مسلکاشون با استفاده از نظریات خود برتراند جان چطور دارن روال زندگی در عهد بربری رو پیاده می کنند .
اشکالی به گفته ی راسل و انیشتین و جواب اسلام
متاسفانه اشکالی که می شه به گفته ی انیشتین و برتراند راسل گرفت اینه که اونها به این وحدانیت جهانی پی بردند اما تنها اون رو با عینک فیزیکی تجسم کردند ، شاید هم بنابر مقتضیاتشون تنها حکومت جهانی رو از باب فیزیکی (مادی) دیدند...الله و اعلم
البته بعدا شاگردای برتراند راسل و .... نظریاتی در مورد دهکده جهانی هم دادند که بیشتر رویکردی فرهنگی داشت ....
اما درون مایه ی اون ایجاد حکومت واحد فرهنگی جهانی برای سلطه ی بیشتر و ضعیف کردن دیگران در مقابل ابر قدرتها بود .
بی نظر بودن نظریات اسلام
باز هم تبحر عقلانی اسلام...
نگاه کنید...
جهان امروز بعد از بسیاری ازمون و خطا به این نتیجه رسید که باید حکومت واحد جهانی بر قرار باشه تا انسان به ته دره سقوط نکنه ...
اما اسلام این نظریه رو نه در مقام ناچاری برای رهایی از مشکلات بلکه
از ابتدا با افقی بلند به حکومت جهانی نگاه می کرد ، و اون رو نه یک راه حل منفعلانه بلکه یک راه حل پویا میدونست و بهتر بگم می دونه.
به قول استاد رحیم پور: انقلاب مهدی(عج) انقلاب احمق ها نیست. یک انقلاب مردمی پویاست.
نکته: اگر توجه کرده باشید جامعه خواه نا خواه بنا به دلایل ذکر شده نیاز به ظهور حضرت مهدی(عج) خواهد داشت.
از ویژگی هایی که دوران حکومت حضرت حجت (عج) داره اینه که :
- اسلام دین پیروز اون دورانه
- علم عجیب پیشرفت می کنه و عقل انسانها به صورت بسیار شگفت انگیزی کامل می شه و این خودش علت بزرگیه بر موفقیت جامعه و بسیاری ویژگی های ثانویه ی اون دوران.
یعنی علت العلل موفقیت های اون جامعه همون افزایش قدرت ادراکی و عقلی انسانا و جوامعه
فرآیند انقلاب مهدی(عج)
1) بلوغ فکری و عملی حداقل افراد لازم برای انقلاب جهانی و برقراری حکومت جهانی اسلامی
2) شیوع کفر و فساد و عدم توانایی بشریت در مهار و کنترل آن
3) ظهور حضرت حجت (انشاالله)
4) پاسخ به واکنش های بشری که اولین اونها میتونه پاسخ های اعتقادی و ایدئولویکی به سوالات مردمی باشه در سطح وسیع
5) دعوت حکومت های غیر اسلامی توسط حضرت(عج)
6) مبارزه فیزیکی حکومت حضرت (عج) در صورت غیر منطقی بودن حکومت ها و در سد راه قرار گرفتن اونها در راه حق و ایجاد حکومت جهانی اسلامی
7) برقراری حکومت جهانی و ایجاد آرامش و درک بالای مردم + پیشرفت فوق العاده علم
8) شهادت حضرت مهدی(عج)
9) رجعت امام حسین (ع) و غسل و دفن نمودن حضرت مهدی(عج)
10) رجعت ائمه دیگر
....
و سرانجام ظهور قیامت
بعد التحریر:
امام حسین(ع) : مهدی (عج) ما در دوران خود بسیار غریب است ، از او بسیار بگویید و قلم بسیار برایش بفرسایید.
به رسم وفا ....
ما از عقل می گوییم ....حرف دل باشد برای بعد
یا مهدی (عج)
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام...
ابتدا بهترین روزهای دنیا رو خدمتتون تبریک عرض می کنم.
تولد حضرت ابا عبدلله (ع) مولی الموحدین ، حضرت ابالفضل العباس (ع) یگانه خورشید عقلانیت و سید الساجدین زینت خداوند حضرت امام سجاد (ع) ....
اذا زلزلت الارض
به ترازوی عدالت چو شود فزون نگاهت.......به شفاعت تو آید صف دادگاه، ابالفضل
(اینم دو بیت شعر به قول یکی از رفیقای عزیزم ، هورمونیه هورمنی)
هیچ دانی از چه رو گهگاه طوفان می شود؟.......صحنه ی جنگیدن عباس اکران می شود
هیچ دانی نور برق آسمان از بهر چیست؟......برق شمشیر ابالفضل وقت تمرین با علیست
بعد از مدت زیادی که شاید مقداری پست های بلاگ روند خاصی رو طی کردند، قصد دارم موضوعی رو در این پست بنویسم که به ظاهر از روند خارجه اما به واقع اینطور نیست ....
انشالله تا نیمه شعبان دو پست در مورد دوران کودکی حضرت امام صادق(ع) می نویسم..
زمان حدودا سال 80 هجری...
روز های نسبتا گرم مدینه ............
نکته ای متفاوت.....
به نقل از تاریخ نگاران ، در طول دوران زندگی بشریت ، بازی کودکان در تمام دنیا شبیه به هم بوده(در یک رنج خاص) فلذا کمتر شهرهایی بودن که بازی خاصی برای کودکان داشتن...
در مدینه در آن سالها می شه گفت به لطف گردش بالای اطلاعات و علوم و رشد مردم نسبت به نقاط دیگه ی دنیا حدودا دو مورد بازی متفاوت دیده می شد...
جعفر صادق(ع) حدودا 8 ساله است ....
یکی از بازی هایی که در تاریخ جای شگفتی بسیار داره ، بازیی بود که در مدینه باب بود ..
این بازی اینگونه بود که جعفر صادق(ع) در جایی می نشستند و نقش استاد رو بازی می کردند و بقیه بچه ها هم می شستند و در نقش شاگرد بازی می کردند...
بعد در مورد یک شئی (اغلب میوه) فکر می کردند و خصوصیاتش رو می گفتند بدون اینکه اسمی ازش ببرن ، بعد شاگردا به فکر می رفتند تا اینکه یکیشون حدس بزنه و اسم اون رو بگه و اگه درست باشه جاشون رو با جعفر صادق(ع) عوض می کردند و می شدند استاد...
اما به دلیل اینکه حضرت در اون دوران هم از هوش بالا یی برخوردار بودند به سرعت از طیف شاگردا بیرون می مدند و باز هم استاد می شدند.
نکته مهم .....
صفت صادق از همان کودکی به ایشان داده می شد.
امام جعفر صادق(ع) از همون وقت هم هرگز دروغ نمی گفتن یعنی در بازی حق و عدالت رو رعایت می کردند.
اما همه که اینطور نیستند....نه؟
همبازی هاشون که گهگاه در بازی به سمت استادی می رسیدند تا چیزی رو وصف می کردند جعفر صادق(ع) به سرعت حدس می زدند اما اونها برای اینکه موقعیت خودشون رو از دست ندند ، دروغ می گفتند و می گفتند که نخیر من چیزی دیگه ای منظورم بود....
در تاریخ گفتند امام جعفر صادق(ع) از اون دوران هم اهل نزاع نبودند ...(این قسمت رو دقت کنید به نظرم خیلی بامزس....)
وقتی می دیدند که بچه ها حقشون رو می خورند به شدت متاثر می شدند و بعد بجای دعوا گهگاه گریه می کردند (فداشون بشم) به این شکل اعتراض خودشون رو ثابت می کردند.....
اون همبازیهای دیگشون هم بعد از چند دقیقه می دیدند که بازی بدون حضور او اصلا لطفی نداره و از اون جذابیت و خلاقیت دیگه خبری نیست...
می رفتند و کلی منت حضرت رو می کشیدند و بعد می اوردنشون ....حضرت هم از اونها قول می گرفتن که شرط اومدنشون اینه که دروغ نگه کسی و بعد هم ادامه می دادن...
خب امیدوارم که مطلب به دردتون خورده باشه....خودم هر وقت یاد این داستان می افتم از طرفی خندم می گیره و از طرفی غبطه می خورم .....(نظر شما چیه؟)
تحلیل مختصر :
نکته ای که بنده رو وادار به تفکر کرد این بود که واقعا اگر جو تربیتی فرستادگان خدا ، ائمه پیاده می شد چقدر بشریت سود می برد....
نمی دونم اگر تاریخ یعنی همین ما انسانها اجازه می دادیم تفکر ائمه واقعا پیاده بشه در جامعه (اون تفکری که در فاز تربیتی کودک هم به ساده ترین زبان بهترین شیوه ی زندگی یعنی تفکر کردن رو اموزش می ده) اونوقت چی می شد؟ دینا که هیچ آیا مسلمونا باز هم عقب بودند؟؟؟
این تمام هدفمه .....منتظر نظرات متفکرانه و زیباتون هستم...
اذا زلزلت الارض
عقل را گویم فقط در یک کلام........یا علمدار حسین و السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام....
مواردی که در پست قبل به اونها اشاره شد بخش اعظم نظریه ی فیزیکی حضرت امام جعفر صادق (ع) در مورد نور بود.
( نظریه ی نور امام صادق دارای سه قسمت اصلی بود که بخش اول اون در پست قبلی و دو بخش دیگر در این پست اورده می شود)
اما در ادامه یه سوال ؟؟؟
آیا اونچیزی که امروزه ما به عنوان نظریه ی نور در منابع علمی می بینیم ارتباطی با نظریه ی حضرت استاد امام صادق(ع) داره یا نه ؟
مهم: اسناد تاریخی نشون می ده امام صادق(ع) اولین شخصی بودند که نظریه ی نور را به گونه ای فوق العاده متفاوت در زمان خود و بسیار منطبق با نظریه ی امروز مطرح کردند .
وی اولین فرد بود که این نظریه را مطرح نمود
سپس در زمان جنگهای صلیبی بین مسلمانان و مسیحیان به علت ارتباط زیاد دنیای مسیحیت و اسلام و دسترسی به منابع بعضا علمی ، علوم اسلامی که بالاخص در دوران امام صادق (ع) دستاورد اسلام بود به دنیای غرب رفت....
سپس بر اساس اسناد تاریخی بسیاری از این علوم در دانشگاهای اروپا تدریس می شد . به عنوان نمونه راجر بیکون استاد تمام فیزیک دانشگاه اکسفورد در حدود سالهای 1280 الی 1293 میلادی همان نظریه ی نور امام صادق (ع) را در کلاس خود مطرح می کند.
قسمت دوم نظریه نور توسط امام صادق (ع) :
ایشان در ادامه قسمت اول فرمودند : اگر چیزی بسازیم که تمام نور اشیائی که از ما دور هستند را به ما برساند می توانیم کاملا آن شیئ را در نزدیک و به وضوح مشاهده نماییم .
بله درست فهمیدید ؛ این همان اساس نظریه ی سااخت دوربین است ! جالب تر این که راجر بیکون از گفتن این نظریه هم دریغ نمی کنه و بز هم جالب تر اینکه >>>>
لیپرشی در سال 1608 میلادی اولین دوربین را بر اساس همان نظریات اختراع نمود !
در اوایل سال 1610 میلادی هم گالیله با رفع نمودن نقصهای فنی دوربین لیپرشی اولین دوربین فلکی یا تلسکوپ را اختراع نمود .
امکان داره بگید از کجا معلوم بر اساس اون نظریات بوده؟؟؟
افرین شبهه ی خوبی بود ،ولی از زبون تاریخ بشنوید !
اختراع دوربین فلکی گالیله موجب بوجد امدن آحاد مردم و حتی شخصیت های مهم مذهبی و کشوری زمان خودش شد ، به صورتی که برای دیدن اجرام اسمانی شبها صف های طولانی می بستند تا به بالای پشت بام کلیسا رفته و با دوربین گالیله اجرام رو نگاه کنند .
مطلب مهمی که منظوره اینه که وقتی از گالیله می پرسیدند چرا ما با این دوربین اجرام دور رو می بینیم می دونید چی می گفت؟؟
دقیقا همون تئوری و نظریه ی نور امام جعفر صادق(ع) رو ذکر می کرد که از نظرتون گذشت .
تئوری لیزر
همانطوری که اشاره کردم امام جعفر صادق (ع) اولین شخصی بودند که قائل شدند نور دارای حرکت است. جالبتر زمانیه که می بینیم ایشان با استفاده از مطلب قبلی ذکر می کنند :
نور دارای سرعت است
ایشان فرمودند سرعت نور که به طرف چشم ما می اید فوری ست و از انواع حرکات است !
و اما در قسمت سوم نظریشون می فرمایند( در محضر کلاس)
نور قوی می تواند اجسام سنگین را بحرکت در آورد و نوری که در طور سینا بر موسی اشکار گردید از نورهایی بود که اگر مشیت الهی قرار می گرفت کوها به حرکت در می آمدند ،
بله دقیقا جمله ی بالا ساده سازیه نظریه ی لیزریست که بشر در قرن بیستم به اون رسید !
به رسم وفای به عهد
ز عقل می گوییم ، حرف دل باشد برای بعد
یا امام هادی (ع)
به نام الله جل جلاله
سلام....
خب ... در حد وسعم تا اونجایی که تونستم تا الان دو مطلب رو اثبات کردم و اینها مقدمه ای بود برای از اینجا بعد:
- علم لدنی و علت دانایی بی پایان ائمه چیه.
- اثبات توحید و امامت و عقلانیت در اسلام از دیدگاه نگرش سیستمی!
حالا می خوام قدم بذارم در بدنه ی اصلی وبلاگ...
امام جعقر صادق(ع) و علوم روز
همونطور که قبلا ذکر شد علوم زیر در مکتب و یا دانشگاه اون زمان امام صادق (ع) ارایه و تدریس می شدند:
- علم تاریخ
- علم نحو
- علم رجال و یا همان بیوگرافی بزرگان
- فیزیک پونان و تکامل آن
- فلسفه
- جغرافیا
- نجوم
- علم هندسه
بنده سعی دارم بر اساس چندین کتاب و سند و مدرک و مقاله در مورد علومی که امام صادق (ع) در اون زمان تدریس می کردند مطالبی رو بنویسم،انشالله!
تئوری نور از نظر امام جعفر صادق(ع)
قسمت اول
او فرمود:
نور از طرف اشیاء بسوی چشم ما می اید و از آن نور که از طرف هر شئی به سوی چشم ما می آید فقط قسمتی به چشم ما می تابد و بهمین جهت ما اشیاء دور را بخوبی نمی بینیم و اگر تمامی نوری که از یک شیئ دور به سمت چشم می آید به دیده برسد ما شیئی دور را در نزدیک خواهیم دید!
بسیار مهم:
در مورد سرعت نور هم امام جعفر صادق (ع) نظریه ای ابراز کردند که واقعا شگفت انگیزه:
وی فرمود: سرعت نور که به طرف چشم ما می آید فوری است و از انواع حرکات است.
جالب اینجاست که تا قبل از حضور علمی امام جعفر صادق(ع) نظر بر این بود که نور از چشم به سوی اشیاء می رود و اشیاء دیده می شوند در صورتی که امام این نظریه را رد کردند و فرمودند دقیقا بر عکس این مطلب صادقه!
باز هم جالب تر اینکه امام (ع) اولین شخصی بودند که فرمودند نور حرکت می کند و سرعت دارد .
در واقع امام صادق(ع) اولین شخصی بودند که نظریه ی نور را اصلاح و کامل نمودند و دقیقا تئوری آن حضرت همون چیزیه که امروزه بیان می شه!!
خب برای اینکه پستم طولانی نشه فعلا برای این پست تا همینجا کافیه! و انشالله در پستهای بعدی نتیجه گیری و تحلیل هایی بر این نظریه و اثرش بر پیشرفت علم و جامعه بیان می کنم!
مطلبی که باید دقت بشه اینه که تمامی ائمه با توجه به دلایل الهی و همچنین عقلانی نوری واحد بودند ولیکن به دلیل شرایط جامعه و نیاز مردم و بلوغ اونها علم و قدرت و زیبایی باطنی اونها نمایان می شده !
انشالله از این به بعد سعی میکنم به فاصله ی دو روز و یا سه روز به روز کنم و منتظر نقد هاتون هستم کما اینکه از بزرگانی که بر نوشته هام و نوع وبلاگ نقد می کردند ممنونم و از صحبتهاشون چه تعریف و چه اشکال در جهت بهتر شدن استفاده کردم.
به امید ظهور امام زمان(عج)....
بیاد داشته باشیم تا عقلهایمان و دلهایمان آماده نباشد او نمی آید....
ای کاش که این جمعه بیاید ! ای کاش!
یا ابالفضل العباس(ع)
به نام الله
با سلام...
قبل التحریر:
خیلی اعتقاد دارم یه شیعه باید شخصیت پویا داشته باشه و همیشه به روز باشه یعنی منفعل نباشه! به همین خاطر خیلی دلم می خواست ر مورد وقایع این روزا می نوشتم و یه تحلیلی می زدیم ببینیم چی می شه! ولی خب اولا نمی خوام وبلاگ فعلا سیاسی بشه ، ثانیا این پست رو می زنیم ثالثا زیاد جالب نمی بینم که تو جوو گیری حرفی بزنم باید فکر بشه و عاقلانه نگاه بشه...
این بار قصد دارم به لطف خداوند از یکی از مباحثی که در رشتم (صنایع) می خونم استفاده کنم و با یه شبیه سازی یه اصل دینی رو نتیجه گیری کنم!
تفکر سیستمی
تفکر سیستمی اولین بار در کتاب چستر بارنارد تحت عنوان وظایف مدیران در سال 1938 مطرح شد
حالا سیستم یعنی چی؟؟؟
سیستم مجموعه ای از اجزا ، ایده ها و پدیده ها و رویداد هاست که در تعامل با یکدیگر بوده و بوسیله ی مرز مشخصی از محیط اطراف جدا شده و هدف واحدی رو دنبال ی کنند.
و تعریفی دیگه:
سیستم مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته می باشد که آن اجزا در راه رسیدن به هدف های معینی با هم هماهنگی و تعامل دارند.
(حیف این محیط قابلیت رسم نمودار و نداره...)
ویژگی های عمومی سیستمها:
- حداقل از دو جز تشکیل شده
- هر جزء حداقل با یک جزء و به طور کلی با اجزای دیگر در تعامل است.
- هر تغییر در یک جزء از سیستم بر کل سیستم تاثیر می ذاره.
- مجموعه ای از اجزا خصوصیاتی متفاوت با تک تک اجزا دارند.
- سیستم دارای مرز است
- و مهمتر از همه هدف اصلی را دنبال می کند.
بعد از این باید ببینیم این سیستم که یه سری تعریف و یه سری ویژگی داره از چه چیزایی تشکیل شده؟
اجزای تشکیل دهنده ی سیستم:
- ورودی ها
- خروجی ها
- فرایندها (عملیاتی که درون سیستم ها انجام می شود)
- بازخورد یا کنترل
- محیط سیستم و محدوده آن
سیستمها تا الان که بنده دارم این مطلب رو می نویسم دسته بنده های مختلفی داشتند که از اون می گذریم ولی این رو بگم ،در یه دسته بندی سیستمها به انواع:
- سیستم اصلی
- سیستم فرعی(زیر مجموعه ی سیستم اصلی)
طبقه بندی می شن!
در این مرحله باید بگم که اصولا هر وقت ما یه عده (ادم یا وسیله و یا هر موجود و شیئی) دیدیم که با هم برای رسیدن به یه هدفی ارتباط دارند می تونیم بگیم که اون مجموعه با توجه به مطالب بالا یک سیستم و تشکیل می دن.
مثال: برای مثال خانواده ، یه شرکت تولیدی ، یه وبلاگ ، یه مدرسه ، یه ماشین و ......... یک انسان
بله یک انسان!
انسان هم یک نوع سیستمه!
چرا؟ اگه حوصله دارید قدم های بالا رو (ویژگی ها) بررسی می کنیم:
- انسان از اجزای مختلف فیزیکی(مثل اندام) و متافیزیکی(مثل تفکر و عقیده و ..) تشکیل شده
- اجزای مختلفش به صورت بدیهی و اثبات شده با هم ارتباط دارند
- هر تغیر در جزیی انسان رو دچار تغییر می کنه مثلا هر تغیری در تفکر و عقیده باعث تغیر در زندگی و یا اجزای فیزیکی انسان می شه و بالعکس.
- انسان در کل از جمیع خصوصیت های اجزای خودش رو داره
- انسان دارای یه مرز جسمی و اعتقادیه
- هدفی رو داره(که این هدف می تونه خواسته و یا ناخواسته باشه )
در واقع با یک شبیه سازی به این نتیجه رسیدیم که انسان یک سیستمه!
در نتیجه این سیستم(انسان) باید هدف داشته باشه.
خب بررسی شد که سیستم از بخش متافیزیکی و غیر ملموس هم تشکیل شده مثل اعتقادات و احساس مختلف و خصوصیات مختلف و ..
هر سیستم و یا سازمان از لحاظ عقلانی و علمی بدیها دارای یک هدفه!(همونطور که ذکر شد)
حالا یه سوال خیلی مهم؟
ما می دونیم که انسان دارای خصوصیت های فیزیکی و امیال غیر فیزیکی مهمی هستش!
گفته شد که اینا باید با هم تعامل داشته باشن، ولی همینطور که می دونیم یکسری از این امیال بعضا با هم تناقض دارن و نسبت به هم سرکشی دارن و یا پیشروی در یک کدومشون باعث عقب موندگی در وظایف اون یکی خصوصیت و یا میل می شه !
مثلا چجوری می شه امیال جنسی رو با میل به عبادت کنار هم جمع کرد؟؟؟ و یا ..
جواب:
دقیقا نکته هم همینجاست!
همین سوال باعث می شه که هر محیط و یا هر سازمانی که هدفمنده به این نتیجه برسه که به یه مدیر احتیاج داره!
در واقع مدیر در هر سازمان یا سیستمی که اجزای متضاد وجود داره سعی می کنه بین اون اجزا و ای هدفها ی متضاد ارتباط برقرار کنه و جوری اون هارو سازماندهی کنه که بتونن به راحتی در کنار هم کار کنن!
مهمترین وظایف مدیر سیستم و یا سازمان چیه؟
- سازماندهی
- رهبری و هدایت
- کنترل و نظارت
- برنامه ریزی و ......
نتیجه:
انسان چون از استعداد های مختلف و بخشهای مختلف تشکیل شده و چون ذاتا هدفمنده باید به عنوان یک سیستم پذیرفت که به یک مدیر احتیاج داره ! تا اون مدیر امیال و احساسات و عواطف مختلف و ...انسان رو سازماندهی کنه تا انسان بتونه به هدفش برسه!
یک سیستم اگر بی هدف باشد از بین خواهد رفت
تا الان عقلا ثابت شد انسان به یه مدیر احتیاج داره و چون انسان یه موجود و سیستم بسیار بسیار پیچیدست و بسیار عالم نا شناخته ای داره مدیر اون باید ویژگی متفاوتی داشته باشه:
- بر کل سیستم انسان آگاهی داشته باشه و تماما انسان رو بشناسه
خب حالا اگه اینجوری نباشه چی می شه؟؟؟
اگر اون مدیر بر انسان شناخت کامل نداشته باشه بسیاری از عوالم انسان و استعداد های انسان رو نمی تونه بشناسه و در نتیجه نمی تونه به عنوان مدیر به مهمترین وظایفش که سازماندهی بین اجزای مختلف و یا برنامه ریزی هست به درستی عمل کنه! چرا چون سازماندهی نتیجه شناخت اجزاست
سازماندهی:
واگذاری وظایف مختلف بخشهای یک سیستم (مانند انسان) با توجه به مهارتها و خصوصیت های هر بخش یا جزء برای رسیدن به هدف.
می دونستید که:
اسلام در قرون گذشته یعنی 1400 سال قبل ازبیان نگرش سیستمی توسط دانشمندای اروپایی ،با استفاده از همین نگرش مهم معرفی می شه؟؟؟
بله با توجه به تحلیلی که داشتم صحه می ذارم به زیبایی اسلام!
چرا؟چون:
- اسلام با توجه به نگرش سیستمی به انسان نگاه می کند
- خدا محوری مخالف دنیا محوریه ! در اسلام هدف خدامحوری بودنه و خداوند به عنوان هدف معرفی می شه و چون خداوند وحدانیت وجود داره در نتیجه:
هدف در اسلام کاملا مشخص و بی نهایت و باارزشه اما در مکتبهای دیگه چی؟
در(اومانیسم) هدف انسانی می شه که خود اونها اون رو نشناختن و اساسا هدف واحدی نیست و یا (سکولاریسم) هدف دنیایی می شه که اصلا وحدت نداره!
پس چون سیستم اجتماعی اونها و حتی انسانی اونها دارای هدف واحد نیست بر طبق نگرش سیستمی سیستم انسان و جامعه از بین خواهد رفت!
- اسلام نه تنها خدا رو هدف معرفی می کنه بلکه مدیر انسان رو هم خدا معرفی می کنه چرا که تنها خداوند بر تمامی انسان منطقا و حقیقا آگاهه در نتیجه با توجه به احتمال صد در صد رسیدن به هدف عقلانی تر می شه!!!!
در خصوص وظایف مدیریتی مساله ای وجود داره به عنوان تفویض وظایف!
یعنی تفویض وظایف امریه بدیهی و عقلانی! یعنی سطوح مدیریتی داریم!
- مدیران ارشد
- مدیران میانی
- مدیران عملیاتی
چه جالب ما عقلا به این نتیجه رسیدیم که مدیر ارشد انسان خداوند است به علت دلایل بالا....
و چه جالب هزارها سال قبل از این که این نظریات رو کشف کنند ما در اسلام و مکاتب الهی دیگه با این نظریه مواجه بودیم
وظایف تفویضی !
و بر اساس شبیه سازی حقیقی ایدئولوژی اسلامی خداوند رو به عنوان مدیر ارشد انسان و پیامبران و امامان و در مرتبه ی بعدی عقل رو به عنوان مدیران میانی و عملیاتی برای انسان تعیین می کنند!!!!
خب فعلا اینم یه تحلیل!
خلاصه:
با استفاده از نگرش سیستمی به این نتیجه رسیدیم که
1. فقط خداوند می تونه بر انسان مدیریت کنه
2. ائمه نوعی مدیران میانی هستند که خداوند بسیاری از مسایل رو با توجه به اصل تفیض عوامل به اونها تفویض کرده
ووووو.....شرمنده خیلی زیاد شد..!!!!بعدا جبران می کنم کم می نویسم
یا امیرالمومنین(ع)