• وبلاگ : نوشته هاي يك مهندس شيعه
  • يادداشت : سازمان سيا ، شيعه شناسي و افشاي حقايق
  • نظرات : 23 خصوصي ، 174 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    برعکس چيزي که شما فکر مي کنيد من هيچوقت به استدلالهاي ديگران و حتي نوابغ و بزرگان بسنده نکردم و با تمام وجود سعي کردم که تمام گفته هاي اينوري و اونوري رو تو وجودم حلاجي کنم و به مسير درست و برحق قدم بردارم که اگر جز اين بود به تنها کسي که ظلم کردم خودم بودم.موقعي که من تصميم گرفتم راجعبه اسلام و دين تحقيق کنم و فقط حرفاييو نزنم که عده اي مي گفتنو و من براي ديگران نشخوار مي کردم 14 سال داشتم.نه اون زمان و نه حالا هيچ اجبار و محدوديتيو حس نمي کردم.برعکس خيليها داشتن حجاب و نمازو محدوديت نمي دونستم که براي رهايي از اينها خودمو از شر اسلام خلاص کنم.من تنها عضو خانواده بودم که چادر سر مي کردم... نمازمو هميشه اول وقت مي خووندم و اگر باور کنيد نماز نافله رو هم مي خووندم.وقتي بزرگتر شدم و قرآنو برخلاف جوري که قبلا مي خووندم به زبان فارسي مورد مطالعه قرار دادم.و بعد کتابهاي ديگه و کتابهاي ديگه...خيلي طول کشيد تا فهميدم خدايي که جهان به اين عظمت و بزرگيو خلق کرده با اين سيستم شگفت آور پيچيده با اين زيبايي و عشق بايد خيلي بزرگتر از اين باشه که من تصور مي کردم.
    البته مي دونم الان چه حسي داريد و چه فکري مي کنيد...نمي خواد بگيد چون خودم مي دونم...ولي آقاي مهندس شيعه ي عزيز هر شخصي براي خودش يه خدايي داره که با خداي اونيکي کاملا متفاوته و اين به معني شرک نيست.چون هر کسي خدا رو به يه شکل مي بينه و خداشم واقعا همونيه که مي بينه...شايد توضيحش خيلي پيچيده باشه...شما نمي تونيد خداي منو تصور کنيد.من هم همينطور نمي تونم خداييو تصور کنم که با تمام عظمت و بزرگيش به پيامبرش بگه که با هر کدوم از زنات که دوست داشتي همبستر شو! يا خيلي از حرفايي که در جهت رفاه و راحتي محمد محبوبش زده...بسته به اينکه تو اون زمان ايشون چي مي خواسته! يا نمي تونم خداييو تصور کنم که از کفر ورزيدن بنده خشمگين بشه و نفرينش کنه! يا خدايي که برنامه بذاره که چه جوري عبادتش کنم و اگه نکنم سزاي من آتشه.همونطور که مي دونيد نماز اولين چيزيه که تو اسلام در روزي که قيامت مي نامن مورد پرسش قرار مي گيره! من نمي تونم و نمي خوام خداي شمارو تصور کنم.پس خداي شما مال شما و خداي من مال خودم!
    شايد واقعا اگه شما اين خدا رو قبول داشته باشيد آدم بهتري ميشيد تا موقعي که خداي منو قبول داشته باشيد.پس همون راهيو بريد که فکر مي کنيد از شما انسان بهتري ميسازه.منم دارم همينکارو مي کنم.

    ...MNNM...