• وبلاگ : نوشته هاي يك مهندس شيعه
  • يادداشت : لبخند ها براي که به صدا در مي آيند؟!!!
  • نظرات : 68 خصوصي ، 171 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوباره،

    احساس مي كنم اين وسط سوء تفاهمي پيش اومده.

    1)من بدي از دنيا نديدم،چون باور دارم تحليل من از اون اتفاق بد بوده،نه اصل اون اتفاق.

    2)من عقل رو نفي كردم مگه كه شما لطف كرديد و برام توضيح دادين؟!

    3)اون يك جمله ي من از قمار كه براي شما هم تكرارش كردم،يه اعتقاد و حرف شخصي بود.اينكه آيا شرط بندي سر يك نخ سيگار قماره يا شرط بندي سر زن و زندگي كه اگه اگه شكست خورد،زن و بچه اش رو دودستي تقديم رفيقش كنه...؟؟؟؟؟اين حرف من ابداً به جنگ و شهادت و ... هم ربط نداشت.

    4)اينكه از من در قالب سوالي كه خودتون هم جوابش رو دادين،پرسيدين كه:

    آيا شهادت اينه كه...؟؟؟من به هيچ وجه چنين تصوري از شهادت نداشته و ندارم كه شما دوباره توجيهم كردين.من شديداً به همون يك كلمه ي دفاع كه در اون زمان بر گردن همه بوده،اعتقاد دارم و سوالات شما جز يك استفهام انكاري چيزي نبودند...

    100% دفاع يك عمل كاملاً منطقيه،حتي اگر منتهي به شهادت بشه.

    من كي گفته بودم (توي اون دو خطم!) كه با اين حرف هاي شما و بقيه مخالفم و به اينها اعتقاد ندارم...؟!

    درباره ي جمله ي آخرتون،تهاجم،هم موافقم.

    پس ديگه نكته ي نامفهوم و گنگي نبايد باقي مونده باشه،درسته؟