دوباره جمعه شكفت در آرزوي وصلالت .ولي به زير سايه ي غربت به خواب رفت
باريد دوباره ندبه اي در التماس نو ر .افتاد برگ زرد دعا و به آب رفت
آمد طلوع فجر وبرفت و به شب رسيد .اميد ديدن رخت در سراب رفت .
رعدي زعمق دل بزد فرياد آسمان .كاين ماه فاطمه است كه رخش در نقاب رفت................................
بقيه اش هم بماند..........